" شماها فقط بلدین فاتحه بخونید؟ فقط وقتی افتادیم کف این خیابونا جون دادیم بعدش یادواره شهدا برامون میگیرید؟! اون موقع عزیز میشیم؟" و بعد صدایش را پایینتر آورد انگاری که با خودش حرف میزند:" بسیجیِ خوب، بسیجیِ مُردهست سردار؟" احمد اینها را فریاد میزد بر سر آن مقامِ مسئولی که کمی آنطرفتر ایستاده بود
ادامه مطلبآدمهایی که بقیه رو درک میکنن و حواسشون به بقیه هم هست، دو هیچ جلوتر از آدمهایی هستن که به جز خودشون احدی رو تو این دنیا نمیبینن! اونا که فرقی بین مال خودشون و اموال بقیه نمیبینن، اگر آئینه ماشینی کنار خیابونِ پررفت و آمد میبینن به سمت داخل ماشین میچرخوننش، اونا که اگه پول کسی زمین میفته بهش میگن، اونا که درک میکنن این روزا جور کردن مدارک گمشده چقدر سخته و اگه کیف مدارک رو زمین میبینن برش میدارن تا یه جوری به صاحبش برسونن!
ادامه مطلبمن اشتباهی ام ! نباید این سال ها و این روز ها روی کره زمین باشم ! نباید جوانی ام این روزها رقم بخورد ! من اشتباهی ام ! . همه ام دارد فریاد میزند که من برای این تاریخ نیستم ! این سال های آرام و بی صدا قاتل جان من است
من باید جایی میان دشت های سوسنگرد یا
درباره این سایت